«بختیاریها در اصفهان؛ بررسی چرایی و چگونگی تصرف اصفهان به وسیله ایل بختیاری در جریان انقلاب مشروطه»
از آنجا كه ایل بختیاری به ریاست سردار اسعد بختیاری در پیروزی انقلاب مشروطه نقش قابل ملاحظهای ایفا كرد، این بخش به جایگاه بختیاریها در آستانه انقلاب مشروطه و چگونگی و چرایی حضور آنها در اصفهان میپردازد. ایل بختیاری در دوره افشاریه و قاجاریه یكی از نیرومندترین، ثروتمندترین، سركش ترین و مسلح ترین ایلات ایران بود و ارتش ایلی گستردهای در اختیار داشت (بشیریه، 1380: 286). قبایل بختیاری در مواقع مختلفی نقشی مهم در تاریخ ایران بازی كرده اند. خانهای آنها از میان شجاع ترین و بی باك ترین سواركاران انتخاب میشدند. گاهی اصفهان از سوی آنها مورد تهدید واقع شده و در برخی مواقع آنها دشمنان را از كشور بیرون رانده اند (Layard, 2006). شاهان قاجار خودمختاری و آزادی خوانین بختیاری را از طریق نصب حكام محلی در اصفهان محدود میساختند. افزون بر آن، ایلخانهای بختیاری بوسیله دربار تعیین میشدند (بشیریه، 1380: 286).
در طول قرون دوازده و سیزده شمسی/هجده و نوزده برای كنترل قبایل و ایلات، كه همواره خطری برای دولت مركزی و شهرها محسوب میشدند، قدرت دولت و تمركز دیوانسالارانه آن گسترش یافته بود. در انتهای قرن نوزدهم ناصرالدین شاه به صورت غیرمستقیم بر این قلمروهای قبیلهای و ایلاتی با استفاده از قواعد سنتی حاكم بر كنفدراسیونهای ایلی و اختیارات حاكمان قدرتمند همانند مسعود میرزا ضل السلطان در اصفهان نظارت میكرد. افزایش قدرت و نفوذ حسینقلی خان ایلخان بختیاری و كنفدراسیون وی در اواخر این قرن حساسیت ناصرالدین شاه را برانگیخت. در سال 1882 ضل السلطان به دستور ناصرالدین شاه حسینقلی خان را كشت (آبراهامیان، 1377: 135) و دو پسرش اسفندیار خان و علیقلی خان را در اصفهان زندانی كرد و خانواده وی را از هستی ساقط کرد (ملکزاده، 1383: 1077). قتل حسینقلی خان كینه ایل بختیاری را نسبت به ایل قاجار برانگیخت و همواره در جستجوی فرصتی بودند تا انتقام او را بستانند. افزون بر آن، ناصرالدین شاه از طریق تعیین روسای طوایف بر ایل بختیاری نظارت ناپایداری داشت. این سیاست به تنش و دودستگی میان كلانهای ایلخانی و حاجی ایلخانی در درون ایل بختیاری دامن میزد و خانها را علیه یكدیگر برمیانگیخت (Khazeni, 2006).
از حسینقلی خان پنج فرزند پسر باقی ماند که همه آنها در جریانهای سیاسی دوره مشروطه و پس از آن حضور داشتند. فرزند ارشد که جانشین پدر شد اسفندیار خان سردار اسعد بود که نه سال در غل و زنجیر زندانی ضل السلطان بود[1]. فرزند دوم نجفقلی خان صمصام السلطنه بود که به همراه برادر سوم علیقلی خان از ابتدا در صف مشروطه طلبان قرار گرفت. حاج علیقلی خان سردار اسعد نام آورترین بازمانده حسینقلی خان شد که برای فرار از ظلم ضل السلطان به میرزا علی اصغر خان اتابک، صدراعظم وقت، پناه آورده به تهران آمد و سپس به اروپا رفت و تا پیش از مشروطیت از اصفهان و بختیاری دور بود (ملکزاده، 1383: 1078-1077). فرزند چهارم حاج خسروخان سردار ظفر بود که همانند برادر پنجم یوسف خان امیر مجاهد (دانشور علوی، 1377: 193-187) تا زمانی که منافعش اقتضا میکرد یعنی تا تصرف تهران و فرار محمدعلی شاه، سلطنت طلب بود.
با مرگ اسفندیارخان كه در بین سالهای 1903-1900 سمت ایلخان بختیاری را داشت و در آستانه انقلاب مشروطه، خانهای مختلف بختیاری میكوشیدند تا كنترل ایل و منافع حاصل از كنسرسیوم نفت را در دست بگیرند. قدرتمندترین خان، علیقلی خان سردار اسعد سومین پسر حسینقلی خان بود كه مادرش سوگلی زنان خان بود. علیقلی خان سرهنگ سواران بختیاری تحت خدمت مسعود میرزا ضل السلطان، فرزند ناصرالدین شاه بود و در 1881 با صد سوار بختیاری در صف محافظان علی اصغرخان امین السلطان صدراعظم قرار گرفت. وی كه یكسال همراه با برادرش زندانی ضل السلطان بود پس از آزادی از سیاست فرار میکرد و در تهران یك نمایشنامه انگلیسی را به زبان فارسی ترجمه كرد و یك مدرسه به سبك مدرن در كوههای بختیاری تاسیس كرد. او در 1900 از طریق هند و مصر به اروپا سفر كرد و پس از دو سال به عنوان یك فراماسون به ایران بازگشت. وی كه در دوره مظفرالدین شاه ملقب به سردار اسعد شده بود پس از تاج گذاری محمدعلی شاه، سمت خود را به عنوان ریاست گارد سلطنتی به لطفعلی خان امیرمفخم واگذار نمود و ایران را ترك كرد (Khazeni, 2006).
میرزا علی اصغرخان اتابک در دوره صدارتش از فرزندان ایلخانی پشتیبانی میکرد و نمیگذاشت پسر عموهای آنها از دسته حاج ایلخانی اقتدار کامل پیدا کنند. در این دوره حکومت ایل میان دو خانواده تقسیم شده بود به این گونه که مقام ایلخانی از یک خانواده و مقام ایل بیگی از خانواده دیگری انتخاب میگردید و به ظاهر یک نوع تعادل و میانه روی در ایل ایجاد میگشت. پس از عزل اتابک میدان تاخت و تاز برای فرزندان حاج ایلخانی باز شد و امیر مفخم که پسر بزرگ و رئیس خانواده حاج ایلخانی بود بوسیله امیربهادر خود را به محمد علی شاه که در آن زمان ولیعهد بود نزدیک کرد. وی بعد از فوت مظفرالدین شاه موفق شد ریاست مطلقه در ایل پیدا کند و عموزادههای خود را در مضیقه قرار دهد و برای کامیابی کامل چند تن از فرزندان ایلخانی را نیز با خود هم قسم کرد و به اطاعت و سازش با محمد علیشاه وادار نمود[2]. نفوذ فوق العاده امیرمفخم و سردار جنگ در دستگاه شاه مستبد فرزندان حسینقلی خان را نگران کرد و آنها را به سمت مشروطه خواهی سوق داد (ملکزاده، 1383: 1081).
افزون بر رقابتهای سیاسی یعنی رقابتهای ایلی و ضعیف شدن قدرت مركزی در جریان انقلاب مشروطه، عامل اقتصادی نیز وجود داشت كه بر قدرت گیری نیروهای گریز از مركز تاثیر مثبت میگذاشت. این عامل نفت بود كه بنا بر سرشت آن با حضور نیروهای خارجی توام بود. در طی برنامههای بریتانیا برای استخراج معادن و ابتكار كشیدن جاده، قلمرو بختیاریها دگرگون شد. «پروژه راه بختیاری»[2] و «كنسرسیوم نفت دوآركی»[3] به شكلی ساختاری، محیط و اقتصاد جنوب غرب ایران را متحول كرد. پس از ساختن راه در كوهستانهای محل ایل بختیاری در 1899 و بویژه با توسعه صنعت نفت در قلمرو كوچ زمستانی (قشلاقهای) ایل، بریتانیا بیش از پیش وحدت قومیرا فدای درهای باز اقتصاد جهانی كرد، در همان حال نیاز به كنترل قلمرو بختیاریها و منابع طبیعی این ایل نیز افزایش یافت. بنابراین در سالهای منتهی به دوره مشروطه خواهی، بریتانیا نفوذ خود را در جنوب غرب ایران افزایش داد و قلمرو طبیعی، كوهستانها و دیگر نقاط دست نایافتنی ایل را زیر سلطه خود درآورد (Khazeni, 2006).
بر اساس اسناد كنسول گری بریتانیا در ایران (كتاب آبی) در سالهای پایانی سده نوزده میلادی، مهم ترین دغدغه نمایندگان بریتانیا در مناطق مختلف و به ویژه در مناطقی كه ایل بختیاری در آنجا حضور داشتند، آن بود كه منافع بازرگانی و شركتهای تجاری وابسته با بریتانیا آسیب نبینند (كتاب آبی، جلد اول: صص 126 و 132). «قنسول گری بریتانیا در اصفهان» در دروان وقوع نهضت مشروطه و سالهای پس از انقلاب مشروطه، به طور مداوم از نا امنی در راهها مهم مناطق مركزی ایران، دزدی، چپاول «قوافل» و آشفتگی شهرها خبر میداد و به شدت ا این مسئله اظهار نگرانی میكرد و بختیاریها را مقصر اصلی میدانست (كتاب آبی، جلد اول: صص 108 و 113 و 322). این نگرانی از آن جهت بود كه منافع اقتصادی بریتانیا در خطر قرار گرفته بود. در گزارشهای كنسول گری بریتانیا هیچ اثری از دغدغههای دمكراتیك یا حتی صرفا نظری به چشم نمیخورد و انگلیسیها با شدت تمام واهمه دارند كه راهها ناامن و تجارت كند شود و در نتیجه كشمكشها و جابجایی قدرت، نفوذ انگلستان در منطقه تضعیف شود. اگرچه انگلستان در ظاهر از هیچیك از طرفین درگیر در انقلاب (سلطنت طلبان و مشروطه خواهان) دفاع نمیكرد، اما در واقع در بیشتر مواقع به نفع سلطنت طلبان اعمال نفوذ میكرد یا توصیههایی به شاه و مقامات میداد زیرا حفظ منافع بازرگانی شركتهای تابعه سفارت انگلیس در گرو حضور شاه و آرامش نسبی كه عمال وی برقرار میكردند، بود. به نظر میرسد انگلیسیها نه به دنبال آرامش كامل و به سامانی اوضاع بودند و نه آزادی و لیبرالیسم دغدغه آنها بود. آنها شرایط موجود را با اندكی تغییرات مرجح میداشتند تا تجارت كنند. از آنجا كه یكی از ویژگیهای مهم جنبش مشروطه به ویژه در اصفهان، مبارزه با سلطه خارجی بود، تغییر شرایط با استقبال سرد و سپس مقابله انگلیسیها مواجه شد (رجوع شود به كتاب آبی).
عوامل دیگری نیز موجب تمایل ایل بختیاری به مشروطه شدند. یکی از این عوامل نفوذ حاجی آقا نورالله رهبر مشروطه خواهان اصفهان و برادر کوچکتر او، روحانی بزرگ شهر، حاج شیخ محمدتقی آقا نجفی بود (دانشور علوی، 1377: 200). آقا نجفی به حكم سابقه و شهرت علمی، رهبر فكری و معنوی مشروطه اصفهان را برعهده داشت و حاج آقا نورالله رئیس انجمن اصفهان در حكم رهبر سیاسی حركت مشروطه اصفهان بود. سید حسن مدرس هم عضو انجمن این شهر و از بازوان اصلی حاج آقا نورالله بود (جعفریان، 1385: 45) و (كسروی، 1380: 74 و 266 و 398-397) و (صوفی نیاركی، 1384: 109-108). در این شهر از روزگاری دراز میان مسعود میرزا ظل السلطان، والی اصفهان، و شیخ محمد تقی حجت الاسلام معروف به آقا نجفی اختلافاتی به ویژه درباره بابیان وجود داشت و بارها این اختلافات به تهران كشیده شده بود (براون، 1381: 242-243). با این سوابق تاریخی، در اصفهان زمانی كه سخن مشروطه و استبداد طرح شد، ظل السلطان مظهر استبداد شناخته شد. روحانیان كه در میان مردم ارج داشتند مردم را دعوت كردند از مشروطه خواهی حمایت كنند، با حاكمان دولتی بستیزند، بختیاریها را در شهر بپذیرند و هزینههای اردوكشی آنان را بپردازند (جعفریان، 1385: 44) و (كسروی، 1380: 266) و (صفائی، 1381: 525-526).
عامل دیگری كه در دخیل شدن بختیاریها در انقلاب تاثیر زیادی داشت، این بود که مردم ایلات و عشایر ایران که دائما با تفنگ و جنگ سروکار داشتند، به ویژه ایل سلحشور بختیاری كه هر ایلیاتی در آن یک جنگجو نیز بود، پهلوانان و قهرمانان را میپرستیدند چنانچه کتاب شاهنامه فردوسی همانند یک کتاب آسمانی در میان ایلات ایران احترام داشته، پهلوانان باستانی یا داستانی را ستایش میکردند. دستههای حاج ایلخانی ایل بختیاری که با سپاه محمدعلیشاه به محاصره تبریز رفته بودند نامههایی درباره مجاهدین مشروطه خواه و قشون ستارخان به خانوادههای خود مینوشتند و چه افسانه سراییها که از این دشمن ترک زبان نمیکردند و همین مسئله در شور و شوق جوانان ایل نسبت به مشروطه و آزادی خواهی تاثیر مثبت داشت. در میان خوانین و معاریف ایل بختیاری این روحانی آزادمنش به واسطه صفات حسنه و مقام علمیو ثروت بسیار و بی طمعی احترام زیادی داشت (ملکزاده، 1383: 1084-1083).
بطور کلی حضور حکومت به عنوان یک عامل تنش و تفرقه بین ایل و همچنین ترس و تنفر بختیاریها از ایل قاجار، دعوت و تشویق رهبران روحانی مشروطه اصفهان، رقابت بر سر منابع مالی قلمرو بختیاریها همچون نفت، ییلاقها، قشلاقها، چشمهها و مراتع آباد، روحیه جنگجو و حماسی اعضای ایل بختیاری و همچنین رقابتهای درون ایلی به ویژه بین دو کلان ایلخانی و حاج ایلخانی و دو مقام ایلخانی و ایل بیگی علل رویکرد دوگانه ایل بختیاری به مشروطه طلبی بود.
اصفهان و انقلاب مشروطه
در آستانه مشروطیت اصفهان درگیر مسائل ملی، منطقهای و شهری بود (دهقان نیری، 1380: 75). پس از جلوس محمدعلی شاه بر تخت سلطنت، بزرگترین گرفتاری که در ایالات وجود داشت نا امنی و فقدان نیروی نظامیمرکزی و افواجی بود که بتوانند امنیت را برقرار سازند. همین عامل به قتل و غارت کشاورزان و زمینهای کشاورزی، قحطیهای احتمالی و کمبود غذا دامن میزد. در همین زمان از تهران صدراعظم به والی اصفهان تلگراف زده بود و در طی آن به صمصام السلطنه و شهاب السلطنه بختیاری دستور داده بود به حضور والی اصفهان آمده و «قرار تامین راهها را بدهند» (دهقان نیری، 1380: 70). زمانی که مردم در اعتراض به نا امنیها تلگرافخانه را تصرف کردند پاسخ والی اصفهان آن بود که نظم راهها با بختیاریها است و ربطی به حاکم اصفهان ندارد (دهقان نیری، 1380: 73).
محمدعلیشاه كه تصمیم داشت نابسامانیهای حاصل از انقلاب را سرو سامانی دهد و با انتصاب حکام جابر، طرفداران مشروطه در ایالات و ولایات را قلع و قمع نماید، اقبال الدوله از ایالت آذربایجان را به ولایت اصفهان منصوب کرد. اقبال الدوله كاشی به محض ورود دستور داد سه شب مغازهها و مغازهها باز بمانند و صاحبان آنها به خانه بروند. از قضا در یک شبی که این دستور اجرا شد اتفاقی نیفتاد و اقبال الدوله در کمال قدرت مشغول به کار شد و در ظاهر امنیت برقرار گردید اما در همان حال وی برای ممیزی غله مردم را تحت فشار قرار داد و همین عمل موجبات رنجش و نارضایتی مالکین و کشاورزان را فراهم نمود. اقدامات خشونت آمیز اقبال الدوله و سایر مامورین دولتی باعث گردید تعداد آزادی خواهان افزایش یافته علیه حکومت جابر وقت موضع بگیرند (دانشور علوی، 1377: 23 و32).
آزادی خواهان نیز از پای ننشسته بودند و مجالس سری تشکیل میدادند. مهمترین تشکل در اصفهان «انجمن ولایتی» بود که در واکنش به مظالمیکه در اطراف و اکناف مملکت رخ میداد تشکیل شد و از آقانجفی که دارای نفوذ فراوانی بود دعوت به عمل آمد در در عمارت چهل ستون که محل تشکیل انجمن بود حضور به هم رساند. گرچه آقانجفی بنابر طبع محتاط خود در این جلسه شرکت نکرد ولی وقتی که بعدها «انجمن ولایتی»، کانون تجمع آزادیخواهان، جایگاهی مهم و تاثیر گذار پیدا کرد وی نیز وارد آن شد. در ضمن حاج آقا نورالله ثقه الاسلام مجلس روضه خوانی مفصلی تشکیل داده پس از ختم روضه، فقرا و بینوایان را اطعام میکرد و به این ترتیب مردم را وادار به شورش و طغیان نموده و دستور داد از هر محل آزادی خواهان مجالس محرمانه تشکیل داده به تعداد مشروطه طلبان بیفزایند (دانشور علوی، 1377: 24). در یکی از روزهایی که انجمن مجددا تشکیل شد جمعی از زنان شهر طلا، جواهرات، ظروف مس و فرشهای خود را در محل انجمن آورده و میگفتند اثاثیه ما را فروخته و از براداران و خواهران ما رفع ظلم کنید (آهنجیده، 1374: 113-112).
پس از بمباران مجلس توسط محمدعلی شاه و آغاز دوره یكساله استبداد صغیر، سردار اسعد توسط همفكرانش در پاریس كه مخالفان ایل قاجار بودند تشویق میشد تا به ایران بازگردد و رهبری بختیاریهای حامیمشروطه كه در اصفهان بر علیه سلسله قاجار به پاخاسته بودند را در دست گیرد. سردار اسعد در صورت بازگشت به ایران با جمعی از خانهای خواهان قدرت روبه رو میشد كه نجفقلی خان صمصام السلطنه یكی از آنها بود. وی برادر ناتنی بزرگتر سردار اسعد و یك خان ِ لرِ سنتی بود كه به دلاوری و جنگاوری شهرت داشت. برای مثال صمصام السلطنه در 15 سالگی به دستور پدرش حسینقلی خان با هزار سوار بختیاری شورش اعراب خوزستان را سركوب كرده بود (Khazeni, 2006). بنابراین سردار اسعد بختیاری پیش از رجعت به ایران از طریق مكاتبات خود به برانگیختن خوانین بختیاری بر ضد محمدعلی شاه كه مجلس را به توپ بسته بود، پرداخت (بشیریه، 1380: 286).
در اصفهان به واسطه بدرفتاری چند سرباز ملایری (قوای دولتی والی اصفهان) با کسبه بازار، مردم به طرف سربازها هجوم بردند و آنها را مجروح کردند سپس بازارها را بسته و در مسجد شاه[3] متحصن شدند. کسانی که اسلحه داشتند نقاط مرتفع شهر را سنگر نمودند و به طرف بناهایی که در تصرف دولتیها بود تیراندازی كردند. اقبال الدوله و نایب الحکومه شیرازی با سربازان خود که تقریبا همگی از اهالی کویرهای اطراف اصفهان بودند، از هیچگونه تعدی نسبت به مردم اصفهان کوتاهی نمیکردند. اهالی در برابر این آزارها به ستوه آمده و علم طغیان برافراشته و با توسل به علمای وقت برضد استبداد قیام نمودند و هر روز از محلات اصفهان و دهات اطراف مردم دسته دسته با نظم و ترتیب به طرف مسجد شاه که مرکز ملیون بود روی میآوردند و جسته گریخته ندای ملی گرایی به گوش میرسید تا آنکه در اول ماه ذیحجه 1326 بازار بسته شد. اقبال الدوله به هر طریق ممکن برای خاموش کردن قیام ملی اقدام کرد ولی به نتیجه نرسید. به زودی دستههایی به نام فدایی تشکیل شد و با علم و بیرق رهسپار مسجد شاه میشدند و در آنجا سکنی میگزیدند. حاجی آقا نورالله نیز هر روز به منبر رفته و مردم را به مخالفت با استبداد و طرفداری از آزادی و مشروطیت دفاع مینمود. در همان ایام حاج علیقلی خان سردار اسعد پنهانی وارد اصفهان شد و با حاجی آقا نورالله رهسپار بختیاری گردید (ملکزاده، 1383: 1087).
شورش اصفهان اعتراضی بود به بمباران مجلس، تصرف تبریز توسط روسیه وتعیین اقبال الدوله به عنوان والی اصفهان. انجمنهای انقلابی اصفهان، و بویژه انجمن ولایتی که کمیته سری تشکیل داده و مبارزات مخفی خود را با عناصر دولتی با شدت تمام ادامه میداد، حامیانی برای خود میجستند. آنها از عزل صمصام السلطنه و نارضایتی و حس جاه طلبی و انتقام جویی او استفاده کرده و به اتفاق حاج آقا نورالله، دکتر مسیح خان را به شلمزار (روستایی در چهارمحال) فرستاده و از صمصام خواستند به اصفهان بیاید و شهر را تصرف کند. در 1905 صمصام السلطنه به حکم محمدعلی شاه از ایلخانی بختیاری منفصل و سردار ظفر جایگزین وی شده بود (آهنجیده، 1374: 117) و صمصام السلطنه در پاسخ به این شکست سیاسی در بهار و تابستان 1906 و همزمان با انقلاب مشروطه، گروهی از راهزنان تحت فرمان خود را ترغیب كرده بود تا راههای منتهی به اصفهان را ناامن كنند و همچنین لرهای كهكیلویه را برانگیخت تا مناطق نفتی را غارت كنند و لولههای نفتی را بدزدند (Khazeni, 2006).
در جلسهای که صمصام السلطنه با حضور خوانین بختیاری در شلمزار تشکیل داد یکی از خوانین متذکر شد ایل بختیاری برای مبارزه با استبداد و تحکیم رژیم مشروطیت آماده و مهیا میباشد ولی در شهر اصفهان کسانی که قلبا با این منظور همراه و مساعد و ضمنا مورد اطمینان کامل باشند کمتر هستند (دانشور علوی، 1377: 35). اصفهانیها كه در جریان مشروطه خواهی همواره با احتیاط و محافظه کاری برخورد کرده بودند زمانی که مشروطیت در اوج قدرت خود بود و مجلس در راس تصمیم گیریهای کشور قرار گرفته بود، به مشروطه طلبان وعده دادند در صورتی که در مضیقه قرار گیرند به یاری آنها بشتابند. مهدی ملکزاده از این وعده با عنوان «لاف گزاف اصفهانی» (1383: 1087) یاد میکند زیرا زمانی که مجلس به توپ بسته شد اصفهانیها احتیاط کردند و دم برنیاوردند تا اینکه اقبال الدوله مرندی حاکم دولتی اصفهان که مرد شقی و شدید العمل و طماعی بود از فرصت استفاده کرده به اخاذی پرداخت و کسانی را که ثروتمند بودند به گناه مشروطه طلبی در سیاه چال انداخت و در اندک زمانی بیش از مالیات چند ساله از مردم اصفهان گرفت (ملکزاده، 1383: 1086).
از سوی دیگر در این هنگام نگرانی عمده صمصمام، حاج ابراهیم خان ضرغام السلطنه فرزند رضاقلی خان ایل بیگی و پسر عموی صمصام السلطنه بود که با هم کینه موروثی داشتند. در ملاقاتی که بین صمصام السلطنه و ضرغام السلطنه با حضور نمایندگان اصفهان انجام گردید تصمیم گرفته شد که موجبات تحکیم دوستی و اتحاد اولاد مرحوم حسینقلی خان فراهم آمده و هر گونه تکدر از میان برداشته شود تا به همراه یکدیگر برای نجات اهالی اصفهان از جور و ستم استبداد به شهر حمله کنند (آهنجیده، 1374: 119-117). صمصام السلطنه سران ایل بختیاری را به شلمزار فراخواند و در جلسهای یك هفتهای به این نتیجه رسیدند كه باید به كمك مشروطه طلبان بشتابند و اصفهان را آزاد كنند. ابراهیم خان ضرغام السلطنه از خانهای بزرگ ایل بیگی نیز به صف آنها پیوست. گفته میشود كه بی بی صاحب جان همسر صمصام السلطنه با دستخط خود نامههایی به همسران سران ناراضی ایل فرستاد و از آنان خواست شوهرانشان را برای دفاع از اصفهان بفرستند (Khazeni, 2006). بعد از قرارداد 1919 زمانی كه روس و انگلیس ایران را تصرف كردند و قزاقها وارد اصفهان شدند، تمام اموال این بانو به دستور سركرده قزاقها مصادره شد (براون، 1381: )
صمصام السلطنه و ضرغام السلطنه نامهای به انجمن مخفی اصفهان که محل تجمع سری آزادی خواهان شهر بود، فرستادند و سه شرط برای حمله به اصفهان را مطرح کردند:
1- اعضای کمیته و محترمین شهر چه در هنگام جنگ و چه در مواقع دیگر از هیچ گونه کمکی به سواران بختیاری خودداری ننمایند.
2- محل پرداخت جیره و مواجب سواران بختیاری معین و معلوم شود.
3- چند نفر از بزرگان اصفهان در خارج شهر به قوای مجاهدین ملحق و به اتفاق وارد شهر شوند.
آقا نورالله نقش مهمیدر پیروزی مشروطه دوم داشت«وی و برادرانش بودند كه بختیاریها را به اصفهان كشاندند» و از جنوب بر پایتخت فشار آوردند تا دوباره مشروطه پاگرفت (جعفریان، 1385: 49). حاج آقا نورالله فورا از جانب کمیته مخفی دو نامه به صمصام السلطنه فرستاده و شرایط سه گانه را پذیرفت و متذکر گردید که مخارج سپاه بختیاری از محل مالیاتهای قانونی که عموم مردم و مالکین با رضا و رغبت پرداخت میکنند، تامین خواهد شد (تقوی، 1384: 319). از اصفهان آقا نجفی آیت الله و حاج آقا نورالله ثقه الاسلام و آقا حسین معروف به باغ نوی به قریه چهار برجی در سه فرسخی اصفهان رفته و پس از مذاکره با صمصام السلطنه برای تحکیم میثاق، قرآن مهر کردند (دانشور علوی، 1377: 46 و 49).
چون خبر به مردم اصفهان رسید که عن قریب از چهارمحال عده زیادی برای از میان برداشتن حاکم ظالم به یاری مردم اصفهان میآیند مردم بیش از پیش امیدوار شدند و استقامت زیادی کردند. اقبال الدوله تمام قوایی را که در اختیار داشت در ارگ دولتی، سربازخانهها، تالار طویله و عالی قاپو متمرکز کرد و برج و باروی اصفهان را با توپهای کوهستانی مستحکم نمود. روز هفتم ذیحجه اهالی بیدآباد که مردمیسلحشور بودند در مسجد سید جمع شدند و به اتفاق ملا ذالاسلام به طرف مسجد شاه حرکت کردند و به ملیون پیوستند. روسای این دسته با زحمت بسیار و با کمک برخی ثروتمندان شهر اصفهان اسلحه و فشنگ تهیه کرده و در اختیار این دسته گذاردند. روز بعد اهالی لنبان هم با ریاست حاجی محمدآقا شیروانی به آنها ملحق شدند و به همراه مجاهدین مسلح در نقاط مرتفع مسجد شاه سنگر گرفتند. اقبال الدوله هرچه کوشش کرد که آن جمعیت را با تهدید و تطمیع متفرق کند موفق نشد و آنها جواب دادند که تا آخرین حد امکان برای آزدای و اعاده مشروطیت فداکاری خواهند کرد و تا مجلس شورای اسلامیبازگشایی نشود دست از مقاومت نخواهند کشید. در همان شب خبر رسید که ضرغام السلطنه بختیاری با عدهای سوار به نزدیکی اصفهان رسیده و مصمم است در نیمه شب وارد اصفهان شود و اقبال الدوله والی اصفهان عدهای قزاق و سرباز مسلح به اطراف شهر فرستاده و راهها را گرفته و سنگربندی کرده تا از ورود بختیاریها به شهر جلوگیری نماید. حاجی آقا نورالله پس از مشورت با سران مجاهدین راهنمایانی برای هدایت بختیاریها برای ورود به شهر اعزام کرد.
مجاهدینی که در مسجد شاه بودند تا صبح پشت بامها را به وسیله قطعات سنگ و خاک سنگربندی کردند و در پشت سنگرها جای گرفتند. پس از طلوع آفتاب نیروهای دولتی از عمارت تالار طویله صدای شیپور سر دادند و توپهایی که در برجها و باروها جای گرفته بودند به سمت مسجد شاه شلیک کردند و سربازان و قزاقان مسلح از در عالی قاپو به میدان ریخته به طرف مسجد شاه حمله ور شدند. اقبال الدوله میخواست قبل از آنکه سواران بختیاری وارد اصفهان شوند، مجاهدین را از مسجد شاه متفرق نماید و به همین دلیل فوج سیلاخوری قزاقها که به خشونت معروف بودند را از راه بازار مسگرها وارد میدان نقش جهان کرد. مجاهدین درب مسجد را بسته، از پشت بام تیراندازی کردند و نیروهای دولتی با توپ گنبد مسجد را هدف قرار دادند. چون حمله سربازان با موفقیت قرین نشد و تلفات زیادی دادند، عقب نشینی کرده، به طرف مسجد شیخ لطف الله رفتند و پشت بامهای مسجد شیخ را اشغال نمودند و از آنجا به سمت مجاهدینی که داخل مسجد شاه بودند شلیک كردند. در همان زمان فوج جلالی به سمت بازارها حمله برده، بسیاری از مغازهها را غارت کرده، هرکه را یافتند مجروح و مضروب ساختند. شلیک توپ از عالی قاپو و تالار طویله و عمارت توپخانه (که بعدها مدرسه سعدی شد) به حدی شدید بود که شهر را به لرزه انداخت و طوفان گرد و خاک و شلیک تفنگ و دود باروت فضای میدان نقش جهان را مبدل به جهنم کرده بود. صدای شیون و فریاد جنگجویان آتش معرکه را تیزتر مینمود (ملکزاده، 1383: 1088-1087).
در دی ماه 1288 ش/ 1909 سواران بختیاری به ریاست ضرغام السلطنه در حالی كه شعار «علی ولی الله» را سر میدادند وارد شهر اصفهان شدند و میخواستند به مجاهدان مشروطه خواه كه در مسجد شاه واقع در میدان مركزی اصفهان تجمع نموده بودند، بپیوندند. شهر اصفهان اكنون سیمای جنگ داخلی را با صدای تفنگهایی كه میدان نقش جهان را به میدان جنگ تبدیل كرده بود، آشكارا میدید. این جنگ با وارد شدن ایلات كوه نشینی كه به تاخت به سوی میدان مركزی شهر میراندند، بیش از پیش واقعی تر مینمود. بلادرنگ سوراران بختیاری از اسب پیاده شدند به راهنمایی سران مجاهدین نقاط مرتفع مسجد و میدان را اشغال کردند و به سمت سربازان تیراندازی کردند. بختیاریها و مجاهدین پس از ورود به مسجد شیخ لطف الله و تصرف عمارت نقاره خانه، نقاط مرتفع شهر ار به دست آوردند و بر عمارتهای دولتی مشرف شدند و توانستند کسانی را که در آن ابنیه سنگربندی کرده و مستقر بودند، زیر آتش بگیرند. پس از چند ساعت تیراندازی عدهای از در دروازه مسگرها با بیرق سفید وارد میدان شدند و دو نفر را برای متارکه نزد ضرغام فرستادند. نماینده اقبال الدوله به مشروطه طلبان اطلاع داد که والی اصفهان به کنسولگری انگلیس پناه برده و ادامه زد و خورد پس از این ثمرهای جز کشته شدن عدهای بیگناه ندارد (ملکزاده، 1383: 1089) و كتاب آبی، جلد دوم: 406-408).
ادوارد براون پس از اشاره به فتح اصفهان به وسیله بختیاریها به عملكرد ضد و نقیض انگلیسیها با طعنهای اشاره میكند: «سال جدید با شورشهای خشونت آمیز در اصفهان، كه بدوا ناشی از سوء رفتار سربازان بود، آغاز گشت. شماری از مردم شهر در یكی از مساجد پناه گرفته و تعدادی دیگر در كنسول گری روسیه. این مسئله كه چرا سركنسول بریتانیایی، آقای گراهام، از پذیرفتن آنهایی كه از وی پناه جستند امتناع ورزید، اما یك یا دو روز بعد حاكم [اصفهان] اقبال الدوله را پذیرفته و به وی و همكارانش پناه داده، معمایی است كه هنوز نتوانسته ام آن را حل كنم» (براون، 1380: 252-253).
(با یاد خدای همیشه جاوید)